LOVE

 


 

هــنوز هم

چشمــانم نگــاهت را

نگــاهم لبــانت را

و لبانم لــبانت را نشــانه مــيرود

در طــلب يــک بوسه

هنوز هم زيباست انتــظار آغوشت را کشيدن

حتي زيــباتر از گذشــته

 

 مــيخواهم اين راهي که من وتو آمده ايم را ازابــتدا ويران کنم 

تاهــيچ کس به اينــجايي که ما رسيده ايم نرسد

 
مــن از درد

خامــوش مي شوم...

درد تــو در من خاموش نمي شــود امــا...

 

 حســــــرت!

يعني شانه هايت دوش به دوشـــــــم باشد

اما نتوانــــم از دلتنگي به آن پناه ببـــــــرم

 

 هـيـچ کـس ديـگـــــر تـو نـمـي شـود... حـتـي خـــودت...

 چقــدر مــدرن مي شــدند

شــعرهاي مــن

ســنت چشمــهايت اگر مــي گذاشتــند

 

ديــرينه شنــاسان را خــبر کن!!

2014 سال از ميلاد مســيح ميگذرد و مــن...

هر روز عاشقــانه هــايم را برايت به صليــب ميکشم

من بازمــانده ي عصــرجاهليــت ام...

 

 از تو برايم چه مانده؟ 

بغضي مهار نشدني و يک عکس سه در چهار

دقايقي که ميخواهمت و نيستي

حرفهايي که ميخواهم و نميزني

شنيدني هايي که ميخواهم و نميگويي

تعليق و انتظار، سردي تو و گرمي اشک هاي من

بي خبري هاي پي در پي 

مهري که دارم و بي مهري هاي تو

کلامي که نياز دارم و مجالي براي بيانش نيست 

و يک دنيا خاطرات کشنده

تو چقدر با سخاوتي و من چقدر ثروتمند

 

 می ترسم

که مبادا مخاطب عارفانه هایم

مانند مخاطب عاشقانه هایم دیگر وجود خارجی نداشته باشد!

 

 بازنده منم

که در را باز می گذارم

شاید که بازگردی

دزد هم که بیاید

چیز مهمی برای بردن نمی یابد

مهم من بودم

که تو بردی...

 


یادت هست؟!

جــناق می شکــستیم می گــفتیم:

"یــادم تــــو را فرامــــوش"

ولی امـــــــروز،

تمــام استخوانهـــــایم شکــــــــسته

 
بــگذار کسی نداند که چــگونه من به جای

نــوازش شدن،

بوســیده شدن،

گــزیده شــده ام...

 
ايــن روزها

بــرايم

حضور ســکوت را

تيــک بــزنيد !

تلــخ تر از آنــم 

که غيــبت نــخورم

 

چــقدر سخته با يه بــغض سنــگين 

فــقط همــدم تنــهايــي هــاي ديــگران باشــي

نــمک پرورده ات شدم...

بــس که هر لحظه...

به زخــم هایم...

نمک میــپاشی..!

 

دلم تنگ شده است برای آغوشی که 

خیلی هم مطمئن نیستم بعد از این « مال من باشد »...!

 
حس لیوان تــرک خورده که پر میشود از چای داغُ! حال دلم اینگونه است!!!

 چه تفاوت عمیقی ست بین تنــهائی قبل از نبــودنت

 و تنهــایی پــس از نبــودنت

 

 



 

 

 


بی خیال تمام هیاهوی اطراف

بر ساحل زندگی قدم می زنم

بی خیال فکر تو

دنیای خود را نقاشی می کنم

بی خیال تمام آنچه باید باشد

نگین عشق را بر انگشت خود می آویزم

بی خیال همه رفت ها

به داشته های خود دل می بندم

اما

بگذار قدم بزنم...

قدم هایی سرشار از احساس بر ساحل زندگی

این روزها...

غروب عشق برای من

حیات دوباره خورشید

در آنسوی آسمان بودن ها؛ بر ساحل زندگیست!

نسیم دریا بر لبانم می نشیند

با خود می اندیشم

گویا

عشق در همین حوالی ست...

و باز می گویم

شاید

تا غروب عشق

نیمروزی باقی ست...



 


Download Romantic Icon Set Free

 

دفتر و خودکار خود را برداشته ام و میخواهم چند خطی


از تو


بنویسم


تویی که در روز خورشید و در شب ماه و ستاره ی منی ...


تویی که مانند پرنده بال پرواز کردن به من دادی و مرا از

قفس

تنهاییم رها کردی حال که تو را در کنارم میبینم، حس

بی انتها بودن

میکنم حس پرواز در اوج آسمان ها را میکنم، با تو هر روزم

زیباتر از

روزگذشته است

با تو گذر هر فصل برایم شیرین است مخصوصا فصل پاییز ...

اگر تو نباشی در کنارم عقربه های ساعت برایم

نمیچرخد،

اگر هم بچرخد هر ثانیه اش برایم یک عمر میگذرد ...

مرا دیوانه کرده هر لحظه بودن با تو، دیوانه شدم، دیوانه

ی عشق

وقتی به چشمانت مینگرم سرشار میشوم از جمله های

زیبا برای

تو ...

تو با من چه کردی که دارم می نویسم با تمام وجودم

از تو ...




   



 



دفتر عشـــق كه بسته شـد
دیـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــــــــدم
خونـم حـلال ولـی بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون

به پایه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
اونیكه عاشـق شده بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود
بد جوری تو كار تو مونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
برای فاتحه بهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
حالا باید فاتحه خونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد

تــــموم وســـعت دلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو
بـه نـام تـو سنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد زدم
غــرور لعنتی میگفـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
بازی عشـــــقو بلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
از تــــو گــــله نمیكنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

از دســـت قــــلبم شاكیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
چــرا گذشتـــم از خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــودم
چــــــــراغ ره تـاریكــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیم
دوسـت ندارم چشمای مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن
فردا بـه آفتاب وا بشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه

چه خوب میشه تصمیم تــــــــــــــــــــــــــــــــو
آخـر مـاجرا بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشه
دسـت و دلت نلــــــــــــــــــــــــرزه
بزن تیر خـــــــــــــــــلاص رو
ازاون كه عاشقـــت بود

بشنواین التماس رو
ــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــ
ـــــــــــ
ـــــــ


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعكس، كد موسیقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com
 


شعرتنهایی

به خداحافظی تلخ تو سوگند، نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد

لب تو میوه ممنوع، ولی لبهایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند، نشد

با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر
هیچ کس، هیچ کس اینجا به تو مانند نشد

هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه، خداوند نشد

خواستند از تو بگویند شبی شاعرها

عاقبت با قلم شرم نوشتند : نشد!


عکس های عاشقانه از قلب ها


سکوت کوچه های تار جانم، گریه می خواهد

سکوت کوچه های تار جانم، گریه می خواهد

تمام بند بند استخوانم گریه می خواهد

بیا ای ابر باران زا، میان شعرهای من

که بغض آشنای ابر گریه می خواهد

بهاری کن مرا جانا، که من پابند پاییزیم

و آهنگ غزلهای جوانم گریه می خواهد

چنان دق کرده احساسم میان شعر تنهایی

که حتی گریه های بی امانم، گریه می خواهد

عکسهای هنری عشقولانه



ماه من ، غصه چرا ؟! آسمان را بنگر ، که هنوز، بعد صدها شب و روز مثل آن روز نخست گرم وآبی و پر از مهر ، به ما می خندد !یا زمینی را که، دلش ازسردی شب های خزان نه شکست و نه گرفت !بلکه از عاطفه لبریز شد و نفسی از سر امید کشید ودر آغاز بهار ، دشتی از یاس سپید زیر پاهامان ریخت ،تا بگوید که هنوز، پر امنیت احساس خداست !ماه من غصه چرا !؟! تو مرا داری و من هر شب و روز ، آرزویم ، همه خوشبختی توست !ماه من ! دل به غم دادن و از یاس سخن ها گفتن کارآن هایی نیست ، که خدا را دارند ...ماه من ! غم و اندوه ، اگر هم روزی، مثل باران بارید یا دل شیشه ای ات ، از لب پنجره عشق ، زمین خورد و شکست،با نگاهت به خدا ، چتر شادی وا کن وبگو با دل خود ،که خدا هست ، خدا هست !او همانی است که در تار ترین لحظه شب، راه نورانی امیدنشانم می داد ...او همانی است که هر لحظه دلش می خواهد ، همه زندگی ام ،غرق شادی باشد ....ماه من !غصه اگر هست ! بگو تا باشد !معنی خوشبختی ،بودن اندوه است ...!این همه غصه و غم ، این همه شادی و شور چه بخواهی و چه نه ! میوه یک باغند همه را با هم و با عشق بچین ...ولی از یاد مبر،پشت هرکوه بلند ، سبزه زاری است پر از یاد خداو در آن باز کسی می خواند ،که خدا هست ، خدا هست و چرا غصه ؟1 چرا !؟!اگر برای تو شعری عاشقانه بخوانماین شعر تا ابد با تو خواهد زیستحتی وقتی که من دیگر نباشمیا وقتی که دیگر میان ما عشقی نباشدشعر عاشقانه بیشتر از آدم ها می ماندعاشقانت تو را ترک می کننداما شعر عاشقانههمیشه با تو خواهد بودپس بگذار برایت شعری عاشقانه بخوانمشعری از اعماق جانکه مرا یاد تو آورد... 

به مناسبت دوازدهمين روز درگذشت مادرعزيزم

مادر

ای پناه اشكهای بی پناهم کجایی ؟

خیلی غریب و بی کسم کجایی ؟

دلم برات خیلی تنگ شده

خونه ای که با دستای خودت ساختی

ولی توش زندگی نکردی رو مرتب کردیم

جای دستهات روی تک تک آجرهاش دیده می شه

اوون رنگ کردیم که آجرهاش هر ثانیه نبودنت رو به رخمون نکشه

تو که خودت خونتو ساختی چرا نخواستی توش زندگی کنی ؟

پنجره های هال هر روز عصر رو به در باز می شن

آخه می دونن که من هر روز منتظر اوومدنت هستم

خستم از بس چشامو به در دوختم ولی ازت خبری نشد

مگه نمی دونستی که من طاقت این همه درد و جدایی رو ندارم

تو که می دونستی اگه یه شب خونه نمی اوومدی من گریه می کردم

ولی حالا ۱۲ساله که بدون تو شبها رو به روز می رسونم

تو رو خدا منو ببر پیش خودت

دیگه طاقت ندارم

دیگه نمی خوام اینجا بمونم

 

 

 

           نیستی...

نفس می کشم نبودنت را

نیستی

هوای بوی تنت را کرده ام

می دانی

پیرهن جدایی ات بدجور به قامتم گشاد است

تو نیستی

آسمان بی معنیست

حتی آسمان پر ستاره

و باران

مثل قطره های عذاب روی سرم می ریزد

تو نیستی

و من چتر می خواهم ...

هر چیزی که حس عاشقانه و شاعرانه می دهد در چشمانم لباس سیاه پوشیده...

خودم را به هزار راه میزنم

به هزار کوچه

به هزار در

نکند یاد آغوشت بیفتم ...

شمعهاي سوزان


 

کاش...

کاش صدای مرا میشنیدی که چه عاشقانه صدایت میکنم .
کاش چشمهای مرا میدیدی که چه بچه گانه گریه میکنند.
کاش میدیدی که دیدن تو برایم آرزو شده است ، عشق تو برایم رویا شده است.
کاش بودی و میدیدی که چقدر عاشقم ، این روزها همه به من میگویند دیوانه ام.
کاش بودی و میدیدی که در زیر باران به یاد تو قدم میزنم ، برای خود میخوانم آواز تنهایی را و میشمارم لحظه اشكهايم را دسته گلي مي كنم و از راه دور برايت

مي فرستم تا بداني قلب طوفان زده ام تا هستم با

خاطرات تو خواهد تپيد.مادر!!های بی کسی را ، قدم میزنم کوچه پس کوچه های خالی را و یاد میکنم لحظه آشنایی مان را.

کاش خاطره های مرده دوباره زنده شوند، کاش آسمان پرده سیاه خود را بردارد و مرا از این حال و هوای ابری و دلگرفته رها کند.
کاش بودی دستان سرد مرا با دستهای گرمت لمس میکردی ، کاش بودی مرا در آغوشت میگرفتی و آرام میکردی.
.
دل به مهتاب بسته ام ، که دیدن آن یاد تو را در دلم زنده میکند.
دل به سپیده بسته ام که آن لحظه آغاز خواب عاشقانه ما بود .
کاش صدای مرا میشنیدی ، هنوز هنگامی که میخواهم بگویم دوستت دارم صدایم میلرزد ، اشک از چشمانم سرازیر میشود ، هنوز وقتی میخواهم از تو بنویسم کاغذ دفترم خیس میشود ، لحظه های بی تو بودن نفسگیر میشود.
کاش بودی و میدیدی این زندگی بی تو هیچ صفایی ندارد ،

کاش بودی ، کاش میدیدی که با این حال و هوایی که دارم شاید من نیز به سوی تو بیایم! به سوی تو که دیگر نیستی.

 

هجرت

 

گفته بودي دلتنگي هايم را با قاصدک ها قسمت کنم تا به گوش تو برسانند. مي گفتي قاصدکها گوش شنوا دارند غم هايت را در گوششان زمزمه کن و به باد بسپار . من اکنون صاحب دشتي قاصدکم. اما مگر تو نمي دانستي قاصدکهاي خيس از اشک مي ميرند؟

 

تنها با گلها گويم غمها را چه کسي داند ز غم هستي

چه به دل دارم به  

 چه کس گويم شده روز من چو شب تارم

نه کسي آيد نه کسي خواند ز  نگاهم هرگز راز من

 بشنو امشب غم پنهانم که سخنها گويد ساز من تو

نداني تنها همه شب باگلها سخن دل را ميگويم من

چو نسيمي آرام که وزد

 بر بستان همه گلها را ميبويم من

تنها با گلها گويم غمها را

چه کسي داند ز غم هستي چه به دل دارم

به چه کس گويم شده روز من چو شب تارم


 

 تنهایی رنگی است بی رنگ که من با عشق آن را رنگی کردم و اکنون تنهایی ام گم شده و من نیز میان تنهایی و عشق و رنگها....

 


 

خواهرم از من پرسید : پنج وارونه چه معنا دارد ؟

 من خندیدم

 گفت: روی دیوار دیدم

 باز هم به او خندیدم

 گفت: خودم دیدم که

                        پسر همسایه به دختر همسایه پنج وارونه میداد

 آنقدر خندیدم که طفلک ترسید

 توی بغلم گرفتمش و بوسیدمش

 و با خودم گفتم

 بعدها با دیدن بی وقفه درد سقف و دیوار دلت خم گردد

 آنوقت می فهمی پنج وارونه چه  معنا دارد...!!!


 

 

کاش کودک بودم تا بزرگترين شيطنت زندگي ام نقاشي روي ديوار بود ،

 اي کاش کودک بودم تا از ته دل مي خنديدم نه اينکه مجبور باشم همواره تبسمي تلخ بر لب داشته باشم ،

 اي کاش کودک بودم تا در اوج ناراحتي و درد با يک بوسه همه چيز را فراموش مي کردم

 

مادرم هميشه به يادتم

مادرعزيزم اين دهمين ساليه كه ديگه كنارم نيستي هرسال كه مي گذره جاي خاليت بيشتراحساس


ميشه . مادرخوبم اي كاش برمي گشتي. تنهايي خيلي عذابم ميده .






مادرمهربونم حالاكه دستام ازخودت وحتي ازسنگ قبرتم دوره همين جابرات درددل مي كنم.

اي كاش يكي منو مي اوردكنارخاكت.





مادرای زیباترین واژه ها. مادرای همرهترین سایه ها. مادرای یارهمیشه مهربان. مادرای آغوش گرمت خانه ام.


جای دستت هرزمان برشانه ام ...




آسمان را گفتم
می توانی آيا
بهر يک لحظهء خيلی کوتاه
روح مادر گردی
صاحب رفعت ديگر گردی
گفت نی نی هرگز
من برای اين کار
کهکشان کم دارم
نوريان کم دارم
مه وخورشيد به پهنای زمان کم دارم
***
خاک را پرسيدم
می توانی آيا
دل مادر گردی
آسمانی شوی وخرمن اخترگردی
گفت نی نی هرگز
من برای اين کار
بوستان کم دارم
در دلم گنج نهان کم دارم
***
اين جهان را گفتم
هستی کون ومکان را گفتم
می توانی آيا
لفظ مادر گردی
همهء رفعت را
همهء عزت را
همهء شوکت را
بهر يک ثانيه بستر گردی
گفت نی نی هرگز
من برای اين کار
آسمان کم دارم
اختران کم دارم
رفعت وشوکت وشان کم دارم
عزت ونام ونشان کم دارم
***
آنجهان راگفتم
می توانی آيا
لحظه يی دامن مادر باشی
مهد رحمت شوی وسخت معطر باشی
گفت نی نی هرگز
من برای اين کار
باغ رنگين جنان کم دارم
آنچه در سينهء مادر بود آن کم دارم
***
روی کردم با بحر
گفتم اورا آيا
می شود اينکه به يک لحظهء خيلی کوتاه
پای تا سر همه مادر گردی
عشق را موج شوی
مهر را مهر درخشان شده در اوج شوی
گفت نی نی هرگز
من برای اين کار
بيکران بودن را
بيکران کم دارم
ناقص ومحدودم
بهر اين کار بزرگ
قطره يی بيش نيم
طاقت وتاب وتوان کم دارم
***
صبحدم را گفتم
می توانی آيا
لب مادر گردی
عسل وقند بريزد از تو
لحظهء حرف زدن
جان شوی عشق شوی مهر شوی زرگردی
گفت نی نی هرگز
گل لبخند که رويد زلبان مادر
به بهار دگری نتوان يافت
دربهشت دگری نتوان جست
من ازان آب حيات
من ازان لذت جان
که بود خندهء اوچشمهء آن
من ازان محرومم
خندهء من خاليست
زان سپيده که دمد از افق خندهء او
خندهء او روح است
خندهء او جان است
جان روزم من اگر,لذت جان کم دارم
روح نورم من اگر, روح وروان کم دارم
***
کردم از علم سوال
می توانی آيا
معنی مادر را
بهر من شرح دهی
گفت نی نی هرگز
من برای اين کار
منطق وفلسفه وعقل وزبان کم دارم
قدرت شرح وبيان کم دارم
***
درپی عشق شدم
تا درآئينهء او چهرهء مادر بينم
ديدم او مادر بود
ديدم او در دل عطر
ديدم او در تن گل
ديدم اودر دم جانپرور مشکين نسيم
ديدم او درپرش نبض سحر
ديدم او درتپش قلب چمن
ديدم او لحظهء روئيدن باغ
از دل سبزترين فصل بهار
لحظهء پر زدن پروانه
در چمنزار دل انگيزترين زيبايی
بلکه او درهمهء زيبايی
بلکه او درهمهء عالم خوبی, همهء رعنايی
همه جا پيدا بود
همه جا پيدا بود




شعرهای عاشقانه

باسلام خدمت دوستان عزیزم
ممنون که به وبلاگم سر می زنین
لطفابرای حمایت از وبلاگم
برروی گزینه انتخاب برتروبلاگ کلیک نماییدوسپس
برروی کلمهvote کلیک نمایید.

.
.
وبلاگ برترماه

Top Blog
وبلاگ برتر در تاپ بلاگین

.






سفری غریب داشتم توی چشمای قشنگت،سفری که بر نگشتم غرق شدم توی نگاهت،
دل ساده ی ساده کوله بار سفرم بود،چشم تو مثل یه سایه همجا همسفرم بود،من همون


لحظه اول اخر راهو میدیدم،تپش عشق و تو رگهام عاشقانه می چشیدم








بهت نمی گم دوسِت دارم،ولی قسم می خورم که دوسِت دارم بهت نمی گم هرچی که

می خوای بهت میدم ،چون همه چیزم تویی نمی خوام خوابتو ببینم، چون توخوش ترازخوابی

اگه یه روز چشمات پر از اشک شد ودنبال یه شونه گشتی که گریه کنی،صِدام کن بهت قول

نمیدم که ساکتت کنم اما منم پا به پات گریه می کنم اگر دنبال مجسمه سکوت می گشتی

صدام کن قول میدم سکوت کنم اگه دنیال یه خرابه می گشتی تا نفرتتو توش خالی کنی ،

چون قلبم تنهاست اگه یه روز خواستی بری قول نمیدم جلوتو بگیرم اما باهات میمونم اگه یه

روز خواستی بمیری قول نمیدم جلوتو بگیرم اما اینو بدون من قبل از تو میمیرم .



اگه يكي رو ديدي وقتي داري رد ميشي بر مي گرده ونگات مي كنه بدون براش مهمي اگه


یکی رو دیدی كه وقتي داري ميرفتي بر مي گردو با عجله مياد به سمتت بدون براش


عزیزی اگه یکی رو دیدی وقتي داري مي خندي بر مي گردو نگات مي كنه بدون واسش


قشنگی اگه یکی رو دیدی که وقتی داری گریه می کنی میاد باهات اشک میریزه بدون


دوستت داره .




تو را در کدامین شب بجویم وقتی که هر شب تو را به وسعت گریه

در می یابم .ای کاش در آسمان مه آلود ذهنم به تمامیت تو دست



می یافتم آنگاه خورشید خیال من می شدی در روزهای سرد



تنهایی .



به یاد مادر

سلام مادرم ... باز هم تقویم زندگیم ورق خورد و رسید به روز ی که همیشه ازش متنفرم ... امروز برام

فراموش نشدنی ترین روزه ... روزی که جای خالیت بیشتر از هر وقت دیگه ای ازارم میده . تو از من

دوری خیلی دور ولی من همیشه و هر جا احساست می کنم و هرگز فراموشت نمی کنم .

دلم در حسرت دیدار دوباره تو هست و خواهد بود ای کاش کنارم بودی با نبودنت انگار تنهای تنهام

ای کاش کنارم بودی و با اون چشمهای زیبات برام دعا می خوندی و نوازشم می دادی نمی دونی

چقدر محتاج دستهای گرمت هستم دوست دارم برای یک بار هم که شده سرم رو بزارم

رو شونه های خستت تا دست نوازش به سرم بکشی .

زیر بار غم دوریت قامتم کج شده وپشتم شکسته .. تو تموم هستیم بودی من با تو نفس می کشیدم

با تو می خندیدم با تو غمهای دنیا برام معنی نداشت . مادر خوبم با این که منو ترک کردی در این

در جنگل پر از غوغا و بی کسی در این جهان غارت انسان و ادمی اما باز هم دوستت دارم و به یادتم ...

مادر عزیزم روحت شاد . من همیشه و هر جا به یادت هستم .


شب است و دلم بهانه تو را دارد

دستان نيمه جانم گرمي دستان تو را مي طلبد

نفسم به شماره مي افتد آن زمان كه ياد نگاه گيرايت در ذهنم رسوب مي كند.

من ديگر طاقت صداي بال پروانه ها را ندارم .

من به كوچ چلچله ها خيره نمي مانم . به گل سرخ دل نمي بندم.

چشمانم مال توست.نگاهم پيشكشت.جانم به كلامت بسته است .

دستانم اگر ميلرزد و برايت مينگارم به خاطر عشق سوزاني است كه مغز استخوانم را مي سوزاند.

سر فصل تمام نوشته هايم نام تو

و پايانش سطر نيمه كارهايست كه با ياد تو پايان مي يابد

پس برايت مي نگارم اي عشق من

تا جان در بدن دارم دوستت دارم مادر . روحت شاد .





سرم بر روی دستت بود برایم قصه می خوانــدی

لا لا لا لا لا لا خوانــدی مرا آرا م خوابا نـــــــــــدی

  ***

تو را در خواب می ديدم لبا ست رنگ دريــا بـــــود

 دو دست مهربان تـــــــــو پر ا ز گلهای زيــبا بــــــود

 ***

لباست بوی گل مـــی داد به مـن آهسته می خنديــــــد

گرفتی دستهايــــــــــم را مــرا در خوا ب بوسيـــــدی

 ***

ولی حالا که بـيـــــــدارم کنــارم نـيستی ديگـــــــــــــر

نمی دانم کجـا هستـــــــی بيـا پهــــلوی من مــــــــــادر









چه زیباست به خاطر تو زیستن و برای تو ماندن و به پای تو سوختن و چه تلخ و غم انگیز است دور از تو بدون خوشبختی زیستن و برای تو گریستن و به عشق و دنیای تو نرسیدن. ای کاش واقف بودی که بدون تو مرگ گواراترین زندگی است و بدون تو و بدور از دست های مهربان تو و بدون قلب حساست زندگی چه تلخ و ناشکیباست




باز شب شد چقدر تنهايم گفته بودي كه شبي مي آيم

باز شب شد و از پنجره ام همچنان راه تو را مي پايم

كنج اين پنجره ها شب همه شب منم و گريه و هاي و هايم

پشت اين پنجره ها تا به سحر پنجه بر پيكر شب مي سايم

نكند بيهوده عمر خود را پشت اين پنجره مي فرسا

نكند بيهوده تكرار شود قصه ي چشم به راهي هايم

باز چون ديشب و شب هاي دگر مي روم پنجره را بگشايم

باز شب شد شب و از پنجره ام همچنان راه تو را مي پايم...





خواهم آمد سر هر ديواري ، ميخكي خواهم كاشت.
پاي هر پنجره اي ، شعري خواهم خواند.
هر كلاغي را ، كاجي خواهم داد.
مار را خواهم گفت : چه شكوهي دارد غوك !
آشتي خواهم داد .
آشنا خواهم كرد.

راه خواهم رفت.
نور خواهم خورد.
دوست خواهم داشت.

دوست خواهم داشت






شعرهای عاشقانه






اي بسته به تارو پودم من لايق عشق تو نبودم عشقي که نهفته در دلم بود در راه محبت تو کم بود

 

بچه بودم فقط بلد بودم تا 10 بشمرم نهايت هر چيزي همين 10 تا بود از بابا بستني که مي خوا ستم10 مي خواستم مامانو 10 تا دوست داشتم خلا صه ته دنيا همين 10 تا بود و اين 10 تا خيلي قشنگ بود حالا نمي دونم که دنيا چقدره نهايت دوست داشتن چندتاست ده تا بستني هم کفافمو نمي ده خيلي هم طمعه کار شده ام اما مي خوام بگم دوستت دارم مي دوني چقدر؟ به اندازه همون ده تاي بچگي






خدايا او را كه در تنها ترين تنهاييم تنهاي تنهايم گذاشت در تنها ترين تنهاييش تنهاي تنهاييش نگذار







یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم گر چه در خود شکستیم صدایی نکنیم یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند طلب عشق ز هر بی سروبایی نکنیم




به تو عادت دارم

مثل پروانه به اتش مثل عابد به عبادت

و تو هر لحظه که از من دوری من به ویرانگری فاصله می اندیشم .

در کتاب احساس واژه فاصله یک فاجعه معنا شده است

تو توانایی انرا داری که به این فاصله پایان بخشی ...








پشت احساس عمیق دل من

شهری از جنس دل است

که اگر پا بگذاری انجا

روی هر خشت و گلش نام تو را می بینی

و اگر منت خود را به سرم بگذاری قدمت روی نگاهم

بنشینی انجا

دختر را تو ببینی که لباسش پر گلهای اقاقیست , بنفشه ست یاس است

و به سویت اید با نگاهی که پر از احساس است

گوش کن زیر لبش زمزمه ای می خواند

که اگر تا مهتاب تو کنارم باشی

اسمان دل من تا به ابد ابیست . اه این قلب پر از خواهش من .

از جدایی نگاه تو دگر عاصیست تو بمان تا به سحر

نه سحر تا به ابد

عشق ای جا جاریست ...





چه کسی می داند که تو در پیله تنهایی خود تنهایی ؟


چه کسی می داند که تو در حسرت یک روزنه در فردایی ؟


پیله ات را بگشا تو به اندازه یک پروانه زیبایی ...



بی تو کجا روم ؟

بیتو کجا روم کجا ؟

ای عزیز جان من ای مرهم دردهای من بی تو کجا روم ؟

گر زنده مانم نتوان زنده بود .

گر بمیرم نتوان مرده شوم .

عشق بر من دادی و محبت . عهد بستی بر من و وعده ها

زتو اموختم راز زندگی را

ز تو دریافتم راه زندگی را

بیتو زندگی عذاب بود

بیتو عاشقی گناه بود .

گمشده ام در جاده های تنهایی

گنهکار رمز عشق و عاشقی

با تو هر نفس اراسته ام

با تو هر کلام وابسته ام

ای جانان بهتر ز جان من

ای زیبا بهتر ز جهان من .

بیتو کجا روم .... کجا ؟                         

در جدایی نیاید تابم

در تنهایی نیاید رازم .

بیتو چه کنم زندگانی و ازادگیم

بیتو چه کنم ارامی و ازادیم

تویی خدای دل پاک من

تویی قبله گاه و دین و ایمان من

ای عزیز جان من ای مرهم دردهای من

تو بگو

بی تو کجا روم ؟ کجا روم ؟

 

عشق

با توام ای سهراب ای به پاکی چون اب .                                

یادته به من گفتی تا شقایق هست زندگی باید کرد

نیستی سهراب تا ببینی شقایق هم مرد

یادته گفتی اومدی سراغ من نرم و اهسته بیا

که مبادا ترک بردارد چینی تنهایی تو ...

اومدم اهسته نرمتر از پر یک قو . خسته از دوری راه .

خسته و چشم به راه

یادته گفتی به من عاشقی یعنی دچار . فکر کنم شدم دچار

تو خودت گفتی چه تنهاست ماهی اگه دچار دریا باشه .

یادته گفتی گاه گاهی قفسی می سازم می فروشم به شما .

تا به اواز شقایق که در ان زندانیست دل تنهایی تان تازه شود .

پس کجاست اون قفس شقایقت منو با خودت ببر به قایقت .

راست می گفتی کاش مردم دانه های دلشان پیدا بود .

اره کاشکی دلشون شیدا بود .

من دنبال یه چیز بهترم سهراب .

تو خودت گفتی بهترین چیز رسیدن به ..

نگاهیست که از حادثه ی عشق تر است.









 



با سلام خدمت دوستان مهربون و عزیزم .

پیشاپیش فرا رسیدن عید زیبای نوروز رو بهتون تبریک میگم . سال هشتاد و شش هم تا چند روز

اینده به پایان می رسه و فصل زیبای بهار و سال هشتاد و هفت از راه می رسه .

امیدوارم سال خوبی داشته باشین . همیشه وقتی به فرا رسیدن سال جدید نزدیک میشیم یاد

عزیزان از دست رفتمون می افتیم اونایی که کنارمون بودن ولی حالا از بین ما رفتن .

دلم برا کسایی که از دست دادم تنگ شده . شما هم به یادشون باشین و براشون دعا کنین .

در ضمن چهارشنبه سوری هم خوش بگذره .





صبح بهاری

زندگی یک صبح بهاریست .

اگر دوستی داشته باشی .

کسی که با او راه بروی .

با او حرف بزنی .

به جانبش برگردی .

زندگی یک صبح بهاریست .

اگر دوستی داشته باشی .

تا افتاب را با او قسمت کنی .

که تو را یاری دهد .

پس حالا و همیشه .

تو را یاری هست و بهاری هست .





هیچ بارانی نمی بارد مگر صفا دهد . هیچ گلی جوانه نمی زند مگر هدیه دهد .

هیچ خاطره ای زنده نمی ماند مگر شیرین باشد . هیچ لبخندی نیست مگر شادی بیاورد .

پس ..

بگذار باران شوق بر زندگیت ببارد تا .... روحت را صفا دهد .

گلهای عشق در دلت جوانه زند تا ..... انها را به دیگران هدیه کنی .

خاطراتت قشنگ باشد تا .... همواره به یادشان بیاوری .

لبخند بر لبانت نقش بندد تا ... شادی بیفشانی .

و ... بهاری بیاید تا بدانی باز هم فرصت بودن هست .







عشق


گاهی ما کویریم و عشق باران که بر ما می بارد .

یکریز و بی امان . ...       اما کویر خشک است ........     اما کویر سفت است .

بارش عشق بر ان فرو نمی رود .

انبوه می شود و راه می افتد . و سیل به پا می کند .

پر هیاهو پر غوغا       

و همه می فهمند عشق بر ما باریده است .


زیرا عاشق می شویم و نام این سیل به راه افتاده عشق است .


گاهی اما ما باغیم و عشق برف ........  عشق بر ما می بارد ارام و بی صدا .


خاک باغ نرم است و پذیرا . عشق بر  ان می نشیند و ذره ذره در ان نفوذ می کند .


بی هیچ غوغا بی هیچ هیاهو . و کم کم در ان پایین در عمق پنهان سفره های روشن اب


پهن می شود...   اما ...  ما خاموشیم و دیگر هیچ کس نمی داند عشق بر ما باریده است .


هر چند که اینبار عاشقیم و نام سفره ای روشن اب نیز ..............       عشق است !





بامداد

بامداد هجوم عطر

غوغای گنجشکها و خورشیدی که پاورچین پاورچین اوج می گیرد .

ان سوی خیابان

کودکی با تفنگ چوبی اش می گذرد

بوی کافور دستهایش بیداد می کند .

و خورشید می ایستد .

                                        

پرنده ها می روند و تو در میان

رویا و کابوس

خمیازه می کشی .



 

طلوع

چشم صنوبران سحر خیز

بر شعله بلند افق خیره مانده بود ........ دریا

بر گوهر نیامده اغوش می گشود

سر می کشید کوه . ایا در ان کرانه چه می دید ؟

بر می کشید باد . ایا چه می شنید که سر شار از امید

با کوله بار شادی از دره می گذشت

در دشت می دوید !

هنگامه ای شکفت

یکباره اسمان و زمین را فرا گرفت!

نبض زمان و قلب جهان تند می تپید

دنیا

در انتظار معجزه ............ خورشید می دمید .





یاد تو

یاد تو در قلبم چونان خورشید

می درخشد . حتی اگر همه شب شب باشم .

یک دم از یاد نورانی تو .......... غافل نمی شوم .



 

مرکز دانلود انواع موسیقی های ایرانی و خارجی

دوستان عزیزم حتما به وبلاگ اقا سعید سری بزنید .

خصوصا علاقمندان به موسیقی .


www.melodycenter.

blogfa.com





زمستانه

برف می بارد

بر رویاهایی که رنگ باخته اند

برف می بارد

از اسمانی که ستارها یش سوخته تند

و سکوت

صدای پرندگانی ست ......... که پیش از این بر درختهای عریان

خوانده اند و من که یک عمر خاموش بودم .

برای یک شعر

ناگهان زمستانم شکوفه داد درخت الوچه از

برف .

فراموشی


شبی به خواب می روی و دیگر

هیچ کس از خواب بیدارت نخواهد کرد

این سطرهایی که گفتم معنای مرگ نیست مرگ ماجرای قشنگی ست .

رودخانه ای ست که رویاهایش را به دریا می ریزد .

و ماهیانش را

و رازها و اوازهایش را

ان سطرهایی که گفتم معنای موی سپیدی ست بر پیشانی بلند رویاها

مردابی دور مانده ازز تمام دریاها

معنای عادت است و فراموشی

یعنی که زنده ای

ولی خاموشی

گوش کن ........... به نتهایی که پشت پنجره می خورند . با ....... را ........

باران باش

کسی به باران عادت نمی کند

هر بار  که بیاید

خیس می شوی . و دوباره از یاد می روی .
 

دل نوشته ها


چشماتو ببند دستتو بزار روی قلبت و عشق رو با عظمت خودش صدا بزن .

اونوقت عشق رو حس می کنی که داره صدات می زنه حالا دلت لرزید ؟

حالا باور کردی عشق توی قلب خودته ؟

حالا فقط کافیه با خودت یه سبد پر از تمنا ببری .......

تا با یه سبد پر از رحمت برگردی .....

پس پنجره رو باز کن تا عشق رو صدا بزنی تا بگویی چقدر دوستش داری ......

اگر انقدر کوچکی که دستت به دستگیره پنجره نمی رسه تا بازش کنی اهسته عشق رو صدا بزن

تا

پنجره رو باز کنه و بگویید چقدر دوستت داره ...........
 


coming soon

با عرض تسلیت به مناسبت ایام سوگواری به شما دوستان عزیز و مهربانم و با عرض پوزش از اینکه مدتی نبودم امیدوارم از هفته اینده بتونم در خدمت شما دوستان باشم . و پاسخ گوی نظرات پر مهرتان .قربان شما... اریکا ...